نمیدونم پدرم این جمله رو توی کدوم کتاب خوانده بود و یا از زبون چه کسی شنیده بود ولی مرتب می گفت: “مبارزه با خودآگاه بهتر از نون خوردن با ناخودآگاهه.”
و شاید همین باور پدرم به مبارزه با خودآگاهش باعث شد تا توی کشور کویت به یکی از سازندگان خوش نام و موفق تبدیل بشه.
دقیقا جمله ای که پدرم رو از چهارمحال بختیاری ، روستای سرپیر به کشور کویت برد ، سالها بعد من رو از کویت به اصفهان کشوند تا مسیری که درش قرار داشتم رو رها کنم و به جستجوی ناخودآگاهم باشم. چون مدتها بود که مبارزه با خودآگاهم رو یاد گرفته بودم و حالا وقت این بود تا بازی با ناخودآگاهم رو هم یاد بگیرم و این جستجو من رو به دنیای روانشناسی رسوند.
در روزهایی که اطرافیانم مرتب تشویقم میکردن که توی مسیری که قرار دارم بمونم زندگی من از ثبت نام در رشته روانشناسی شروع شد.
سلام من مستانه رنجبر هستم.
روانشناس بالینی،متولد ۱۳۶۳/۱۱/۷ و اصالتا بختیاری…
از همون دوران کودکی،کمک به آدم ها رو دوست داشتم و همیشه خودم رو یک پزشک میدیم هر چند که تو این رشته قبول شدم اما انصراف دادم و در سال ۸۳ در رشته مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل دادم.
بعد از اون در آزمون دانشگاه آزاد شرکت کردم و موفق به کسب رتبه قبولی در رشته روانشناسی بالینی در تهران شدم و همزمان در یک مقطع ۱/۵ ساله در رشته کمک پرستاری دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شدم که ادغام این دو رشته تاثیرات مثبتی رو در زندگیم به همراه داشت و از همه مهم تر، تقویت همون روحیه حمایتی در وجودم و فراهم شدن بستر مناسبی برای کمک به دیگران بود.
از همون ترم های ابتدایی تحصیل در تهران برای کارورزی در بیمارستان آزادی و روزبه مشغول به فعالیت شدم و در آنجا با اقشار مختلف زنان و مردان آسیب پذیر تعامل داشتم، در راستای ادامه تحصیل دوره هایMMT و ماتریکس رو گذروندم و بعد از فارغ التحصیلی از مقطع کارشناسی در بازپروری سازمان بهزیستی مشغول به کار شدم و سپس بعد از کسب تجربه و مهارت کافی در خط ملی اعتیاد به فعالیتم ادامه دادم و همچنین در جهت تاسیس مرکز DIC اقدام کردم.
در سال ۹۳ با موافقت وزارت بهداشت برای گذروندن طرحم در بیمارستان روان پزشکی ایران شروع به فعالیت کردم و بعد از اتمام این دوره و دفاع از پایان نامم در مقطع ارشد روانشناسی بالینی به تحقیق و پژوهش در زمینه رویکرد های مختلف روانشناسی از جمله: روان پویشی، واقعیت درمانی، طرحواره درمانی،CBT ،ACT، و… پرداختم و بعد از به پایان رسوندن دوره های تخصصی عصب شناختی، آخرین مدرکم رو از دانشگاه شهید بهشتی تهران دریافت کردم.
همه انگیزه و دغدغه من برای گذروندن این مسیر پر پیچ و خم همون احساس نوع دوستی و علاقه به کمک کردن و یاری رسوندن به دیگران بود و امیدوارم که تا اینجا در به سرانجام رسوندن رسالتم در این حوزه موفق بوده باشم.